ورزش رسانهای (1)
در میان تمامی ابزارهای مورد استفاده برای نیل به سلطه، هیچ یک بیش از رسانههای گروهی در عرصه ورزش وارد نشدهاند. از میان انواع مختلف رسانهها نیز تمرکز بر مطبوعات و رادیو و تلویزیون ضروری است، زیرا این نهادها هستند که
ورزش رسانهای
مترجم: سعید جعفری مقدم
بیشتر کار انجام شده روی رسانهها و «قدرت» بر بخش اخبار و امور جاری تمرکز یافته است، بدین ترتیب اهمیت سایر جنبههای حاصل از رسانهها مورد بیتوجهی قرار گرفتهاند. بدیهی است که ورزش در رسانهها چیزی نیست که با آن مانند مقولات قدرت، سیاست و ایدیولوژی برخورد شود؛ بلکه پدیدهای است برای انجام فعالیتهای ماهرانه، جذاب و بالاتر از همه تفریحی و سرگرم کننده. هنگامی که به یاد میآوریم بیشتر مردم از طریق مطبوعات و رادیو و تلویزیون با ورزش ارتباط برقرار میکنند تا راههای دیگر، اهمیت آزمون این ادعا آشکار میگردد. علاوه بر این، وابستگی شدیدتر طبقه کارگر به رسانهها در فعالیتهای اوقات فراغتشان، این فرضیه را تقویت میکند که ورزش در رسانهها، وفاداری بخش عمدهای از افراد جامعه را از آنِ خود کرده است.
امروزه بخش ورزشی روزنامههای مورد اقبال عموم، نقشی حیاتی در حفظ جایگاه آنان در بازار فروش نشریات دارد. همانگونه که «هال»(96) متذکر میگردد، روزنامههای عامهپسند(97)، روزنامههایی هستند که به راحتی میتوان آنها را زیر و رو کرد؛ مطالعه آنها را میتوان از هر طرف شروع کرد و حتی تیترهای بزرگتر آنها در قسمت ورزشی، خواننده را به شروع مطالعه ترغیب میکند. ما دریافتیم که هر چه خوانندگان طبقه کارگر یک روزنامه بیشتر باشند (روزنامههای «دیلی استار»(98)، «دِ سان»(99)، «میرور»(100» سهم بیشتری از آن روزنامه به مطالب ورزشی اختصاص داده میشود. فضایی که «دیلی استار» به مطالب ورزشی اختصاص میدهد، 55% بیشتر از فضایی است که «دیلی میل»(101) (بعنوان روزنامهای عامهپسند با کمترین تعداد خواننده از طبقه کارگر)، به این مطالب اختصاص میدهد.
اگر چه روزنامهها شمار نسبتاً زیادی از ورزشهای مختلف را پوشش میدهند، یکی از چشمگیرترین صحنهها، اشباع کاذب فضای موجود درمطبوعات با مطالب مربوط به فوتبال و اسبسواری است، ورزشهایی که بطور سنتی بخش عمدهای از طبقه کارگر از آن لذت میبرند. گاهی اوقات، اسبسواری در مقایسه با فوتبال فضای بیشتری را به خود اختصاص میدهد. اما در مقایسه با رویدادهای مهم ورزشی، اکثریت عظیمی از مردم به فوتبال گرایش دارند. این خطمشی کاملاً روشن است که یک نشریه برای جذب خوانندگان طبقه کارگر، با مطالب مربوط به ورزشهایی پر شود که این طبقه با آن پیوندی نزدیک دارند.
واقعیت این است که ورزش در کسب و کار بعنوان یک «هدف درآمدزا» طبقهبندی میشود تا یک هدف اطلاعرسانی و این واقعیت که انتشار مطالب ورزشی به جای جذب مستقیم خبر یا آگهی، شمارگان نشریه را افزایش میدهد؛ موید این تفسیر است. البته ممکن نیست درصد خوانندگانی که نشریات را بخاطر محتوای ورزشی آن خریداری میکنند، تعیین نمود؛ اما بعنوان مثال میدانیم که بیش از نیمی از مردان و یک سوم از زنان، صفحات ورزشی روزنامههای «سان دی»(102)را مطالعه میکنند.
ظهور ورزش تلویزیونی از دهه 1950 به بعد بیانگر گامی حیاتی در گسترش مخاطبین انبوه برای ورزش بود. ویژگیهایی چون دسترسی آسان، سرعت عمل و اعتبار و اصالت آشکار تلویزیون، این رسانه را رقیب عمدة نشریات عامهپسند نموده است. همانگونه که درصد برنامههای اختصاص یافته به ورزش را میتوان تعیین نمود؛ برآورد تعداد مخاطبین برنامههای ورزشی نیز امکانپذیر است. نزدیک به پایان دهة 1970، برنامههای ورزشی 2/12 درصد از برنامههای شبکه تلویزیونیBBC را به خود اختصاص داده بود. به این ترتیب، برنامههای ورزشی از نظر تعداد ساعات اختصاص یافته به آن در رتبه چهارم بعد از برنامههای مربوط به مسایل جاری، فیلمهای بلند و برنامههای مستند دانشگاه آزاد مکاتبهای و سایر فیلمها قرار داشت، در حالی که رادیو بیبیسی، تنها 45/3 درصد از اوقاتش را به ورزش اختصاص داده بود و به این ترتیب ورزش در میان سایر مقولات در رتبه ششم قرار میگرفت.
در حدود 5/11 درصد از تصاویری کهIndependent Broodcasting Authority) IBA ) بعنوان ورزش تلویزیونی نمایش میدهد، به یکدیگر شبیه هستند.
ورزش از آنچه موارد مذکور به آن اشاره داشتند مهمتر است و از آنجا که سایر مقولات قابل پخش معمولاً نتایج ناهمسانی به دنبال دارند، اغلب برای پخش در بهترین ساعات برنامهریزی میشود. در دهه 1970، برنامههای ورزشیBBC که به نامهایGrandstand وSportsnight معروف بودند مخاطبین زیادی را جذب نمودند که تعداد آنها به ترتیب به 3 میلیون و 7 میلیون نفر رسید و رویدادهای ویژة ورزشی، حتی بیش از این مخاطب جذب نمودند که از جمله باشکوهترین آنها عبارتند از: 10 میلیون نفر برای «مسابقات کشورهای مشترکالمنافع» (Commonwelth Games) و بوکس حرفهای، 13 میلیون نفر یا به عبارتی بیش از نیمی از جمعیت کشور برای فینال جام جهانی.(Worldcup final)
این نمایشها در مقایسه با عامهپسندترین برنامهها در زمینههای دیگر، چه در شبکههای دولتی و چه در شبکههای مستقل، بسیار جذابتر بودند. واضح است که برنامههای ورزشی در مسابقه مقام و رتبه بینBBC وITV سلاحی عظیم است. بیشک تعداد بیشماری از طرفداران ورزش را طبقه کارگر تشکیل میدهند. ورزش، نه تنها مخاطبین زیادی را جذب میکند، بلکه نسبتاً ارزان تمام میشود. اگر چه ممکن است هزینههای اجرای آن بسیار زیاد باشد (هزینههای ماهواره، حقوق قانونی و...). هزینههای بالای هر واحد تولید در هر ساعت برای مقادیر بسیار زیاد، در مقایسه با هزینههای نمایشنامه و تفریحات معمولی معقولتر و مناسبتر است. در این شرایط هزینه یک ساعت نمایشنامه تلویزیونی برابر با 30 ساعت پخش جام جهانی است.
این استدلال که محتوای کارکرد و برونداد رسانهها توسط نیروهای بازار و تجارب و زمینههای اجتماعی کارکنان آن، تعیین شده و اینکه رسانهها در نهایت در خدمت منافع گروههای سلطه هستند، استدلالی بجاست. این که همه گزارشگران، مجریان و مدیران درجه اول ورزشی، چه در رادیو و تلویزیون دولتی و چه در رادیو و تلویزیون خصوصی، از طریق نشریات تجاری پیشرفت کردند، نمیتواند کاملاً بیاهمیت باشد، همچنان که بسیاری از آنها از طریق خودFleet streat جلو رفتند. اما این واقعیت ندارد که ساختار مالکیت و کنترل رسانهها بعنوان یک کل (که در بریتانیا به نحو چشمگیری بر آن تمرکز شده است) در جایی که پخش برنامههای بخش دولتی مورد توجه قرار میگیرد، به مالکان بخش خصوصی و دولتها قدرتی برای عزل و نصب مدیران میدهد. رابطه بین افراد حرفهای ورزشینویس در رسانهها و سایر اعضای جامعه ورزشی که از این طریق زندگی نمیکنند، از نظر ساختاری و فرهنگی، رابطهای نزدیک است. سهم قابل توجهی از روزنامهنگاران و مدیران ورزش از بازیگران پیشین عرصه ورزش یا خود از مدیران، مربیان و ورزشکاران قدیمی هستند. «جیمی هیل»(103) فوتبالیست حرفهای پیشین، دبیر «انجمن فوتبالیستهای حرفهای»(104) و رییس کنونی «باشگاه فوتبال کاونتری سیتی»(105) و نیز مجری ورزشی «بیبی سی» و شمار زیادی از افراد مشابه که شاید کارشان به اندازه وی تماشایی نباشد، مصادیقی از این پدیدهاند.
گزارش و تفسیر ورزشی در رسانهها نیز شبیه نقد هنر در رسانهها، به ادغام و یکی شدن با جامعهای که گزارش و تفسیر در آن ارایه میشود، گرایشی مثبت دارد. همچنین با توجه به موفقیت آشکاری که ورزش رسانهای در میان مخاطبین طبقه کارگر کسب نموده است، شاید این نکته حایز اهمیت باشد که روزنامهنگاری فوتبال و چه بسا روزنامهنگاری در سایر رشتههای ورزشی در مقایسه با سایر زمینههای روزنامهنگاری اعضای جدید بیشتری را از یک پیش زمینه طبقه کارگری جذب مینماید. این روزنامهنگاران بعنوان یک گروه در میان همکارانشان از جایگاهی پایین برخوردارند. در واقع روزنامهنگاران ورزشی و گزارشگران رویدادهای جنایی پایینترین حقوق را در میان روزنامهنگاران دریافت میکنند. همچنین این واقعیت که روزنامهنگاران ورزشی در مقایسه با سایر روزنامهنگاران به فرهنگ طبقه کارگر نزدیکترند، واقعیتی است که آنها را در «تعامل بهتر با این فرهنگ» و «القای تأثیر آن در کارشان» توانمند میسازد. به شیوهای که با سبکهای آشنای تأثیرگذاری و ساختارهای ادراک، گزارشها و تفسیرهای مورد نظر را قابل فهمتر و دلخواهتر به مخاطبین طبقه کارگر منتقل میکنند.
یک دیدگاه بر محدودیتهای ساختاری و فرهنگی بیرونی (محیطی)و تأثیر آن بر رسانهها تأکید مینماید. براساس این دیدگاه و با توجه به تحلیل محتوای انجام شده از اخبار و قضایای جاری، محدودیتهای یاد شده بعنوان یک تصحیح کننده موثر با مشکل رسانهها و قدرت مطلقه برخورد میکند. همانگونه که «گولدینگ» و «مارداک»(106) متذکر میگردند: فشارهای بنیادین وارده شده بر ساخت و ترکیب آنچه که در نهایت به مخاطبان ارایه میشود را نمیتوان به سادگی و بدون توجه به محتوای آن دریافت. اما از طرف دیگر، هیچ یک از ویژگیهای یاد شده خصیصهای نیست که ورزش رسانهای را به محیط اقتصادی و سیاسی و زمینه اجتماعی کارکنان آن تنزل دهد. برای برخورد با این موضوع فینفسه باید از ویژگی خود رسانهها بعنوان نهادهایی که قادرند ورزش رسانهای را به نحوی موفقیتآمیز با مخاطبین انبوه درگیر نمایند، چشمپوشی نمود. ورزش رسانهای را نیز مانند همه محصولات فرهنگی میتوان با توجه به ویژگی خاص نهادهای فنآوری مورد استفاده در آن و بالاتر از همه فرهنگ اختصاص یافته به افراد حرفهای فعال در آن، توجیه و تبیین نمود. جنبه دیگری که در ادامه میخواهیم بطور خاص بر آن تمرکز کنیم، ارزشهای خبری ورزش رسانهای است. افراد حرفهای رسانهها ادعا میکنند که به گونهای بیطرفانه و واقعگرا گزارش میکنند یا آنچه حقیقتاً روی داده است را صرفاً به مخاطب «انتقال میدهند». اما این اعتقاد طبیعتگرای معرفتشناختی، از آزمون «نحوه برخورد رسانهها با ورزش»، سربلند بیرون نمیآید. در مقابل، اکنون در جامعهشناسی رسانهها این امری عادی است که اخبار با توجه به ارزشهای مخبران حرفهای و نیز مشاهدات و تجارب روزمره آنان شکل میگیرند.
رویدادهای ورزشی هنگامی که در رسانهها ارایه میشوند، دستخوش تغییر میگردند. لذا آنچه بر صفحه تلویزیون ظاهر میشود، از رادیو شنیده میشود یا انتشار مییابد، همان چیزی نیست که ناظران یا ایفاگران رویداد، شاهد آن بودهاند. ورزش رسانهای، جهان را همان گونه که هست ارایه نمیکند، بلکه جهان را با توجه به چارچوب ادراکی و استنباطی خود و به شیوهای از پیش تعیین شده به نمایش میگذارد. بنابراین رویدادها را به صورت رویدادهای رسانهای با ویژگیهای خاص ارایه میکند. روزنامهنگاران ورزشی و کارکنان تصحیح و انتشار برحسب «ذخیره دانش» در اختیار خود اطلاعاتی از دنیای ورزش انتخاب نموده، آنها را درجهبندی، طبقهبندی و دستکاری میکنند و این دستکاری به اندازه رویدادهایی که اخبار ورزشی را ایجاد کردهاند، در شکلگیری اخبار مؤثرند. رموز یک چارچوب تفسیری در جریان ارتباط با مخاطبان آشکار میگردد. این فرآیند با توجه به موضوعات انتخاب شده، زبان، تجسم بصری(107) و سبکشناسی ارایه و اجرا که در مخاطبین انگیزهای برای تفسیر جهان به وجود میآورد، صورت میگیرد. انگیزهای برای تفسیر گزارشهایی که به روشهای برتر به وی ارایه شدهاند. مثل وقتی که خوانندگان، شنوندگان و تماشاگران ورزشی در رسانهها، بطور همزمان، آموزشها و قواعدی را برای نحوه خواندن، شنیدن و دیدن کلام، دریافت میکنند. این چارچوب استنباطی برای اجرای موفقیتآمیز باید به فرهنگ اکثریت مخاطبان مرتبط باشد.
برای انتقال ورزش از یک منظر رسانهای نه تنها باید بر ارزشهای حرفهای تمرکز کرد که این ارزشها خود دانش، ارزشها و انتظارات مخاطبان را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه به همان اندازه نیز باید بر وجوه اشتراک جامعه ورزشی تاکید نمود. این واقعیت که ورزش به واقع دستخوش تغییر شده است تا راحتتر در چنگ پوشش خبری رسانهها قرار گیرد، نمایانگر آن است که ورزش رسانهای به جای آنکه موضوع مورد گزارش را همانگونه که هست ارایه دهد، در آن مداخله میکند. به هر حال فرآیند ایجاد و شکلگیری ورزش در رسانهها که در این مبحث به تحلیل آن میپردازیم، موضوع دیگری است.
در سادهترین سطح، آنچه برای گزارشگری و تفسیر انتخاب میشود، اغلب تابع نحوه توزیع منابع گردآوری اطلاعات است. این منابع به دلایل اقتصادی بیشتر مایلند در زمینههایی متمرکز شوند که حرفهایها قبلاً از آن بعنوان «اخبار شایسته» یا «اخبار با ارزش» یاد نمودهاند. بنابراین، جمعآوری اخبار ورزشی به یک پیشبینی خود واقعیتپذیر یا خودرضایت بخش(108) گرایش مییابد به نحوی که افراد با تکیه بر پیشگویی خود اخبار را کامل میکنند. ما اخبار ورزشی زیادی دربارة ملتهای طراز اول دریافت میکنیم و افراد حرفهای رسانهها با دیدن آشفتگیها و نتایج غیرمنتظره همواره شگفتزده میشوند؛ بویژه هنگامی که افرادی گمنام از کشورهای جهان سوم بر کشورهای طراز اول جهان غلبه میکنند. شاید در بسیاری از موارد، این شگفتی به این دلیل به وجود آمده است که آنها شکست خوردهاند تا زودتر مورد توجه قرار گیرند.
ورزش رسانهای با قبول قواعد طبیعی دنیای اجتماعی، دیدگاه برگزیدهای از این جهان ارایه میدهد. این به واسطه آن است که ورزش، آشکارا فیزیکی و مرتبط با پیکر آدمی است، از طریق قوانین طبیعی اداره میشود و بدون توجه به اینکه فکر یا احساس بیننده درباره آن چیست، عمل میکند. چنانکه میتوان ادعا نمود که ورزش رابطهای با سیاست یا جامعه ندارد و اینکه در واقع میتوان رموز ارزشها را در گزارشهای ورزشی آشکار نمود. به هر حال ورزش نیز به اندازه سایر فعالیتهای آدمی طبیعی است، اما به گونهای اجتماعی ساختار یافته است. روش اصلی که ورزش و نظم اجتماعی از طریق آن قواعد ورزش رسانهای را پذیرفتهاند، این فرض است که ورزش یک واقعیت مجزا ایجاد میکند. این واقعیت مجزای ورزشی از طریق تجربة روزمرة تفکیک ورزش از سایر اخبار و منحصر نمودن آن به یک بخش مجزا آشکار شده است. بخشهای ورزشی روزنامهها، برنامههای ورزشی و اخبار ورزشی از آن جملهاند. وضعیتهایی که ورزش از جایگاه خاص خود بعنوان یک واقعیت مجزا دور میشود، نسبتاً نادرند. این شرایط هنگامی رخ میدهد که تعریف مجدد ارایه شده از ورزش، آن را خارج از این واقعیت مجزا قرار میدهد و این تعریف مجدد را میتوان از زاویهای خاص تعریف نمود. در تجزیه و تحلیل، از اخبار یک هفته روزنامههای عمومی از میان چند صد گزارش و خبر ورزشی، تنها در چهارده مورد، یک رویداد ورزشی در جایی خارج از بخش ورزشی روزنامه ارایه شده بود و از میان موارد فوق، تنها در دو مورد ورزش محور اصلی مطالب ارایه شده بود. نیمی از این مطالب نیز به مسایل جنسی، سیاستها و جرایم میپرداخت و سایر موارد در گروه موضوعات «عجیب و خیالی» و «مباحث شخصیتی» قرار میگرفت. تنها یکی از چهارده مورد فوق توانست به صفحة اول روزنامه راه یابد و همانطور که قابل پیشبینی بود این خبر مربوط میشد به زن متأهلی که به دلیل آشکار شدن ارتباطش با یک فوتبالیست بینالمللی انگلیسی، اقدام به خودکشی کرده بود. در همین هفته هیچ یک از رویدادهای ورزشی برخوردار از جایگاه بینالمللی موفق نشدند به صفحه نخست روزنامهها راهیابند. اگر چه در همین مدت سه رویداد که از لحاظ نظری واجد شرایط راهیابی به صفحه نخست بودند رخ داده بود:مسابقه قهرمانی بوکس جهانی(109)، جام «وایتمن و ویلز(110») و فوتبال «راگبی آل بلکس»(111).
متداولترین شیوهای که ورزش از طریق آن گزینههای رقیب را کنار مینهد و به صفحه نخست نشریه راه مییابد یا بعنوان برجستهترین اخبار رادیویی و تلویزیونی ارایه میشود، زمانی است که جشن پیروزی بریتانیا در یک رویداد بینالمللی برگزار میشود. مثلاً در جریان المپیک مسکو در سال 1980 هنگامی که شانس پیروزی ورزشکاران در معرض خطر قرار گرفت و نیز هنگامی که بریتانیا مدالها را از آنِ خود کرد، رویدادهای ورزشی مجال آن را یافتند که در صفحه نخست روزنامهها قرار گیرند. در موارد دیگر نیز هنگامی که رویدادهای ورزشی به مسایلی کشیده میشوند که قبلاً نیروهای سیاسی بر آن تمرکز داشتهاند، مانند آفریقای جنوبی و تحریم المپیک مسکو یا خشونت در فوتبال و قانون و نظم عمومی، این رویدادها در میان اخبار برجسته و حایز اهمیت جای میگیرند. تمایز نهادین ورزش از سایر واقعیتها در رسانهها تفکری را در ذهن ما رمزگشایی مینماید که همه با آن آشنا هستیم. این که با طرح پرسشی دربارة رابطه بین ورزش و قدرت به این نتیجه برسیم که ورزش را با سیاست سر وکاری نیست. همانگونه که خواهیم دید رسانههای ورزشی در سایه قانون «هیچ سیاستی در ورزش وجود ندارد»؛ میتوانند کار ایدیولوژیکی بیشتری انجام دهند.
این ادعا که رسانهها صرفاً به بازتولید واقعیتها میپردازند در ارتباط با تلویزیون فوقالعاده متقاعد کنندهتر به نظر میرسد. به این معنا که این رسانه در واقع رویدادها را همانگونه که حقیقتاً رخ دادهاند به نمایش میگذارد. اما حتی در این مورد نیز تکنولوژی پخش تلویزیونی و تجارب انتخاب حرفهایها، ورزش را به نحوی متفاوت از آنچه بیننده مشاهده نموده است، ارایه میکند. مثلاً هنگام پخش تلویزیونی فوتبال، جایگاه دوربین اصلی در یک قسمت، در یک طرف زمین یا در جایگاه تماشاچی، دیدگاه خاصی را از بازی ارایه میدهد که از دیدگاه دوربینی که در پشت دروازه قرار گرفته کاملاً متفاوت است. زاویه نخست به دیدگاه بیننده طبقه متوسط نزدیکتر است؛ با دوربینهایی که در جایگاهی بیطرفانه نصب شدهاند، دیدگاهی برابر از هر دو تیم ارایه میدهند و مفسرینی دارند که از هیچ یک از تیمها حمایت نمیکنند. در حالی که زاویه دید دوم بر حامیان طبقه کارگر منطبق است؛ کسانی که بطور سنتی و در همه شرایط آب و هوایی بر روی سکوها به پشتیبانی تیم خود ایستادهاند و به شیوهای کاملاً متعصبانه از آن حمایت میکنند. کیفیت تصویری نسبتاً ضعیف تلویزیونی به معنای آن است که دوربین در پرتابهای بلند حداکثر میتواند یک هشتم از مسافت پرتاب را نمایش دهد. ضمن اینکه در این وضعیت بازیگران به هیچ وجه قابل تشخیص نمیباشند. به نظر میرسد حرفهایهای این رشته در انگلیس، هنگام مواجهه با این محدودیت فنآوری، در مقایسه با همسایگان خود، مثلاً در آلمان غربی، ترجیح میدهند به تکرار متناوب پرتابهای بلند با «نماهای نزدیک»(112) از تک تک بازیکنان یا گروههای کوچکی از بازیکنان بپردازند. براساس محاسبات انجام شده در بازیهای فوتبال نمایش داده شده در تلویزیون بریتانیا، نرخ زمان صرف شده برای نمایش نماهای نزدیک از این نوع در مقایسه با زمان صرف شده برای نمایش پرتابهای بلند به مراتب بیشتر است.
به این ترتیب، توجه بیننده به دور شدن از استراتژی تیم و نزدیک شدن به جنبههای فردیتر بازی گرایش مییابد. سهم بیشتری از بازی که در زاویه دید دوربین قرار نمیگیرد نیز باید بوسیله گزارشگر برای مخاطب پر شود و این به گزارشگر آزادی عمل بیشتری میدهد تا بازی را تفسیر کند. به علاوه، گزارشگر آنچه را در زاویه دید دوربین قرار دارد نیز تفسیر میکند (مثلاً با بیان این جمله که «گل خوبی بود»). در مقابل، مشاهدات بیننده تلویزیونی در مقایسه با مشاهدات بیننده مستقیم رویداد، از طرق زیر دچار وقفه میشود: تکرار صحنه که نوعاً با نزدیک شدن به بازیگر فعالی همراه است که بعنوان مهرهای کلیدی و برجسته از آن یاد شده است؛ لحظات سرگرم کننده، سد ایجاد کردن در مقابل حریف و درگیر شدن با حریف، گل، شوت، نجات یافتن از دست حریف و لحظات نیل به موفقیت یا شکست، با برداشتهای سطحی فردی و بزرگنمایی ژستهای بازیکنان. بویژه این روزها متوسط بینندگان، شاهد نمایش فوقالعاده خلاصه و اصلاح شدهای از صحنههای جذاب و ترکیب چندگانهای از واقعیتها میباشند. یک برنامه کوتاه شده با صحنههایی مملو از تحرک که به سرعت به بینندگان تزریق میشود؛ صحنههایی که بخشهای کسل کننده و طولانی آن حذف شدهاند. در اینجا نکته حایز اهمیت آن است که تلویزیون انگلستان در میان انواع پوشش خبری به سادگی برنامههای سرگرم کننده را در اولویت قرار میدهد. مثلاً بی بی سی آشکارا اذعان میدارد که نمایش آهسته فیلم به جهت منافع ناشی از تماشای مادران و دختران انجام میشود که در مقایسه با صاحبنظران به اینگونه صحنهها بیشتر علاقه نشان میدهند. تجربة تهیه کنندگان تلویزیونی بر ضرورت تحرک و سرعت در فیلم با هدف همراهی مخاطب با برنامه تأکید مینماید. موافقت مطبوعات بریتانیا با تجارب یاد شده، شواهد دیگری مبنی بر خصایص منحصر به فرد فرهنگی آنان ارایه میکند. تلویزیون آلمان غربی در جام جهانی سال 1974 برای ارایه یک پوشش خبری بیطرفانهتر از پخش صحنههایی با نمای نزدیک پرهیز میکرد و بر بازی گروهی بازیکنان و شوتهای بلند تمرکز مینمود. این پوشش خبری از سوی ورزشینویسانی مانند «برایان گلانویل»(113) نویسنده «ساندی تایمز»(114)و «دِرِک دوگان»(115) با عنوان «فقدان مهارتهای حرفهای» ارایه کنندگان این برنامه مورد انتقاد قرار گرفت.
دلیل محکمتری که نشان میدهد رسانهها صرفاً به گزارش یا نمایش رویدادها همانگونه که رخ دادهاند نمیپردازند، از این حقیقت آشکار میگردد که میزان قابل توجهی از کار آنان از قبل انجام شده است. اقداماتی که مخاطبین را برای چگونه دیدن و چگونه تفسیر کردن آماده میکند و از این طریق به رویداد جان میبخشد. بعنوان نمونه، تلویزیون و رادیوی تایمز و تلویزیون مجله تایمز در جام جهانی 1974 با جریان سازیهای بیشمار خود و با معرفی زود هنگام چندین ستاره بعنوان نمایندگان سبکهای بازی ویژگیهای ملی کشورشان به تبلیغ بازیها پرداختند. صحنههای باز برنامههای ورزشی تلویزیون بلافاصله قبل از نمایش رویداد، چشم انداز خاصی را ارایه مینماید. صحنههای زنده توجه بیننده را به جنبهها و موضوعهای از پیش تعیین شده سوق میدهد، مثلاً نشان دادن نماد نوازندگان سازهای مخصوص اسکاتلندی در آغاز پوشش خبری جام جهانی 1978 در آرژانتین، شهرت ملی این کشور را در مقایسه با سایر کشورها در این رقابت مخابره مینمود. تدوین صحنههای اضافی پویا و پرتحرک و ترکیب و همراهی آن با مسابقات ورزشی در آغاز برنامه تلویزیونی شبکه «بی بی سی» ما را برای یک گزارش بیوقفه و هیجانانگیز آماده میکند. استفاده از فضای آهنگین و پخش آرم و آهنگ مخصوص برنامههای رادیویی و تلویزیونی (آهنگهای شبه نظامی همراه با نشانههای قومی و نژادی) با اشاراتی ضمنی برسرگرمی، هیجان و دیدار از مکانهایی غریب و بیگانه همراه میشود.
از سوی دیگر، بیطرفی و عینیتگرایی با استفاده از تحلیل عملکردهای کارشناسان اعزامی نیز مخابره میشود. دستیابی ساختار یافته، یک جنبة بنیادی سازمان رسانهها است و استفاده از کارشناسان اعزامی در پخش رادیویی و تلویزیونی در حال حاضر ابزاری کهنه و قدیمی است. ابزاری که ابتدا در برنامههای امور جاری و اخبار شبکه «بی بی سی» توسعه یافت. هدف از این اقدام، ارایه راهحلی برای استقرار عینیتگرایی و دستیابی به موازنه در مسایل بحثانگیز سیاسی بود.
همانگونه که رادیو و تلویزیون برای اثبات عینیت و بیطرفی از اعزام کارشناسان استفاده میکند، در مطبوعات نیز از نقل قولهای مربوط به افراد خاص و همکاری نویسندگانی با عنوان شخصیتهای ورزشی استفاده میشود. اظهار عقیده کارشناسان در بیان عینیت، رفتارهای واقعی و ایدههای اندیشمندانه، کارکردهایی است که به منظور تفویض اختیار به مفسرین برگزیده مورد استفاده قرار میگیرد. کارشناسان بعنوان نخستین تبیینکنندگان واقعیت در رسانهها محسوب میشوند. اما کسانی که بعنوان کارشناس معرفی میشوند، از میان کارشناسان موجود انتخاب شدهاند و اینکه گزارشگران، ارایه کنندگان و سایر هماهنگ کنندگان برنامه چه نوع پرسشهایی را برای آنان مطرح میکنند، در تعریف و تبیین واقعیت حایز اهمیت بسیار است. کارشناسان به رسمیت شناخته شده، از سوی افراد حرفهای انتخاب شدهاند. آنها تقریباً همیشه از میان ورزشکاران قبلی یا دستاندرکاران باتجربه ورزش یا مربیان و مسؤولان رسمی برگزیده شدهاند. اما این افراد ضرورتاً بهترین کارشناسان و صاحبنظران این عرصه نمیباشند. شرط دیگر آن است که آنها باید از میان افراد سرشناس یا ستارههایی با شخصیتها یا ویژگیهای جذاب و سرگرم کننده انتخاب شوند. کسانی که در تلویزیون، خوب درخشیدهاند. یک فوتبالیست میگوید چهرههای کمتر شناخته شده و نسبتاً ناموفق هرگز نمیتوانند بعنوان کارشناسان خبره ظاهر شوند. این افراد باید نخبگانی شناخته شده باشند، چرا که آنچه به خوبی مورد توجه قرار میگیرد تنها آنچه گفته میشود نیست، بلکه گویندة سخن نیز مهم است. انتخاب و تبیین مسایل در هنگام تجزیه و تحلیل هر رویداد، ضرورتاً مبتنی بر چارچوبی از ارزشها است و لذا در پس آنچه به مخاطب ارایه میشود همواره رأی و نظری نهفته که منعکس کنندة ارزشهای افراد حرفهای و مشاوران رسانههاست. عملکردها بر این مبنا ارزیابی میشوند، موفقیتها یا شکستها براین اساس ثبت میشوند و تحسینها یا سرزنشها با توجه به این مبانی بیان میشوند. بر همین اساس، ستارهها معرفی میشوند، سطح سرگرم کننده بودن برنامه تعیین میشود و معلوم میشود که آیا قوانین مورد حمایت قرار گرفتهاند و به درستی اجرا شدهاند و آیا کشورها و نمایندگان آنان با اجماع و توافق کلیشهای آنان هماهنگ بودهاند. بنابراین، زاویهای که از آن منظر به ورزش مینگرند نه تنها بعنوان نمونه، مدل و معیار قضاوت مهارت فنی مورد استفاده قرار میگیرد، بلکه ارزشهای اخلاقی را نیز تجویز مینماید و روابط اجتماعی را به نحوی بایدی تفسیر میکند. حال میخواهیم بر جنبههایی از مباحث ورزش در رسانهها و تجارب روزمرهای در این زمینه تمرکز نماییم که در این عرصه از بیشترین اهمیت برخوردارند. جنبههایی که فرآیندهای کلیدی شکلگیری و تحقق سلطه را به دقت آشکار مینمایند. ما میخواهیم دریابیم چگونه نظم و کنترل، فردگرایی رقابتجویانه و خصوصیگرایی، جنس و جنسیت، برتری ملت و قومیتگرایی توأم با نژادپرستی در ورزشهای رسانهای شکل گرفتهاند. پیش از آن باید آشکار شود که نحوة شکلگیری خود ورزشهای رسانهای متفاوت از یکدیگر است و برای آشکار نمودن این تفاوتها کارهای بیشتری باید انجام داد. ما ادعا نمیکنیم که ورزشهای رسانهای درونداد واحد و یکسانی به شبکه قدرت وارد مینمایند، بلکه آنچه ما در اینجا ادعای آن را داریم این است که ورزشهای رسانهای دروندادی حایز اهمیت را به شیوههایی قابل تشخیص و معین ایجاد مینمایند.
ورزش رسانهای، اغلب مانند کتاب راهنمایی از معرفت و خرد و قراردادی به منظور ایجاد نظم و کنترل اجتماعی به شمار میآید. مدیریت مؤسسات کارآمد و شایسته نیز اصولی مانند اهمیت کار، وظیفه و اجبار، تصحیح طرز تلقیها نسبت به اختیار، اداره یا مشاجره و جدال، که رفتار مدنی و معقول و قانون و نظم را در مفهوم عمومی جامعه بنیان مینهند، تبلیغ میکنند. اما ورزش رسانهای، ایدیولوژی نظم و کنترل را رمزگشایی میکند و نشان میدهد که چگونه این ایدیولوژی شرکت کنندگان در رویدادهای ورزشی را هدایت میکند.
ارزشهای خبری اصلی که نظم و کنترل را بعنوان یک موضوع ساختار میبخشند، براین تفکر بنا یافتهاند که اخبار را باید درون چارچوبی آشنا قرار داد تا برای مخاطب قابل فهم باشند. اینکه ورزش باید به نحوی چشمگیر، مهیج و مملو از هیجان نمایش داده شود، اینکه ورزش درباره رقابت ساختار یافته و راهحل منظم تعارض است و اینکه جنبههای غیرقابل پیشبینی، انحرافی، نادر و خشونتزا را نیز میتوان در روزنامه چاپ نمود. چرا که موارد فوق در واقع مانعی در برابر تغییرات منفی به شمار میآیند. بنابراین، تجارب موجود توجه ما را به این نکته سوق میدهد که آیا شرکت کنندگان در مسابقات به شیوهای تجویزی و بایدی عمل میکنند؟
افراد حرفهای ورزش در رسانهها به مقررات و رویههایی میپردازند که رفتار شرکتکنندگان را به گونهای نهادی یا مقدس کنترل میکنند. بنابراین، از شرکت کنندگان انتظار میرود که به این قوانین پایبند باشند و از آن مهمتر این که از آنها انتظار میرود تسلیم بیچون و چرای تصمیماتی باشند که بوسیله همین افراد حرفهای اتخاذ میشود. بوسیله کسانی که بر این جریانها کنترل دارند، فرد نباید راجع به مسؤولیت این افراد بحث کند. او باید بازی را دنبال کند و انجام وظیفه آنان را به خودشان واگذار کند. وقتی که قوانین نقض میشوند انتظار میرود گروههای مجرم بعنوان یک واقعیت اجتنابناپذیر، توسط مسؤولان تنبیه شوند، مگر اینکه مسؤولان یاد شده از کشوری دیگر باشند که در اینصورت نیز مقررات را به گونهای بیطرفانه اجرا میکنند. وقتی که مقررات بطور مداوم نقض میشوند، وضعیت بغرنجی به وجود میآید که تهدید و چالشی برای اقتدار و قانون است، در اینصورت باید قاطعانه برخورد نمود و بار دیگر شرایط را تحت کنترل درآورد. نمونههایی از نقض قوانین و مقابله با نمادهای قدرت در هیجانانگیزترین لحظات در ورزش رسانهها بطور مکرر آشکار شده است. همین چارچوب است که تجارب روزمرة رسانهها برای تمرکز بر مسایل را تعیین میکند. تمرکز بر اینکه آنچه روی داده در محدوده قانون بوده است یا خیر؟ توپ وارد دروازه شد یا نه؟ آیا بازیکن ما روی بازیکن حریف خطا کرد؟ بین مسؤولان رسمی و دیگران اختلاف نظری به وجود آمده است؟ و... و مهمتر از آن اینکه آیا تصمیمات مسؤولان صحیح بوده است و آیا عدالت و انصاف رعایت شده است؟ در اینجا فنآوری تلویزیونی با تکیه بر ابزار نمایش مجدد حرکت آهسته، حامی ادعای بسیار قوی لغزشناپذیر است. ابزاری که امروزه بعنوان معیاری برای تجزیه و تحلیل تصمیمات مورد استفاده قرار میگیرد و افراد حرفهای رسانهها و کارشناسان اعزامی بخش قابل توجهی از اوقات خود را صرف بحث راجع به تصحیح این تصمیمات میکنند. بطور کلی، حس میهنپرستی افراطی به آرامی در گزارشهای این افراد نفوذ میکند؛ قدرت مسؤولان رسمی مورد حمایت رسانهها قرار میگیرد و اشتباهات این مسؤولان بجز برخی موارد استثنایی با فهمی دلسوزانه مواجه میشود. مگر مواردی که برگزارکنندگان و مسؤولان مسابقات از کشورهای دیگر باشند. در واقع مسؤولان رسمی بارها و بارها بخاطر نشان ندادن قدرت خود در جریان رویدادها از سوی رسانهها مورد انتقاد قرار گرفتهاند. قانونشکنیها و نحوه برخورد با آنها را میتوان با تکیه بر منطق تعیین نمود؛ مواردی مانند مشاجرات بین بازیکنان و مسؤولان، حوادث و رویدادهایی که بین شرکتکنندگان اتفاق میافتد و بویژه قانونشکنی همراه با خشونت برگزیده میشوند و توسط رسانهها با برجستگی بیشتری نشان داده میشوند، زیرا موارد مذکور نه تنها هیجانانگیز و چشمگیرند، بلکه موقعیتهای مناسبی برای نشان دادن راهحلهای صحیح تعارضات محسوب میشوند و این اطمینان مجددی است مبنی بر اینکه مقررات قانونی حاکم است نه هرج و مرج و بینظمی. رویدادهای مقابله و رویارویی، شوتهای بازیکنان، برخوردهای مستقیم بازیکنان و مسؤولان، خطاها، عصبانیتها و بدخلقیها و...، همه در یک ردیف قرار میگیرند. در عین حال، رویه استاندارد آن است که چنین رفتارهایی بعنوان رفتارهای «بچگانه»، «غیرورزشی»، «خشونت نابجا» و...، مردود و نامطلوب به شمار آیند. رویههای موجود این مفهوم را القا میکنند که عدالت و انصاف نخست باید دیده شوند تا به مرحله عمل در آیند. بنابراین، آداب و روشهای تنبیه در این ساخت از جایگاه ویژهای برخوردارند: به بازیکنان کارت (اخطار) نشان داده میشود؛ عموماً مسؤولان رسمی و داوران به افراد هشدار میدهند؛ آنها را از صحنه بازی اخراج میکنند و بازیکنان را مورد بازخواست قرار میدهند. تنبیههای عبرتانگیزی برای توجه دقیقتر افراد در نظر گرفته شده است و بطور کلی در حال حاضر، بازی خشن، نامنظم و پر جرو بحث بعنوان یک «نمونه بد و ناشایست» مورد سرزنش قرار میگیرد و تنبیههای متعدد و کنترلهای جدیتری بر این بازیها اعمال میشود.
یک ابزار عمومی به کار گرفته شده برای کسب نتایج اخلاقی، آن است که عاملان را با اصطلاحات کلیشهای مانند قهرمانان یا آدمهای پست، نمایش دهند. در نظر گرفتن جایگاه قهرمانی، جذابیت و هیجان بیشتری برای شرکت کنندگان ایجاد میکند. جایگاهی که براساس قواعدی خاص تعیین میشود. این قهرمانان، شخصیتهایی هستند که بیشتر برای تحسین و تمجید انتخاب شدهاند. در حقیقت هنگامی که رسانهها میان ورزشکاران مرد و زن جوایزی اهدا میکنند، یکی از معیارهای اصلی انتخاب آنها آن است که فرد، نمونه و الگویی برای دیگران باشد. از سوی دیگر، شورشیان و افراد ناهماهنگ با اجتماع، مایلند الگو و قالبی از افراد پست و شرور باشند. نمونههایی از این شخصیتهای کلیشهای را در برخورد رسانهها با افراد میتوان دید. افرادی شبیه «جورج بست»(116)، «ایلای ناستیس»(117) و «جان مک انرو»(118)که در معرض جریانی از تبلیغات مخالف و انتقاد، به بینظمی، عیاشی، نامردی و... متهم شدهاند. اما ورزشهای رسانهای در تحریف خود از افراد شرور بار دیگر به نحوی خود را با فرهنگ طبقه کارگر سازگار مینمایند، به نحوی که بطور سنتی صبر و حوصله خاصی از خود نشان میدهند و حتی به نحوی پوشیده و مخفی از این انحراف آنان حمایت میکنند. اشتباه شماری از رسانهها آن است که اغلب به تحسین مخفیانه و پنهانی افراد شرور و قانونشکن میپردازند. کسانی که با قانون مقابله میکنند و بر آن طعنه میزنند. اما این شکل نسبتاً مطمئنی از سازگاری است که معمولاً حمایت از قانون را تنزل میدهد. این رویة معمول رسانهها بویژه نشریات عمومی بوده است که در عین حمایت از قدرتهای حاکم، از جذابیتهای رفتارهای انحرافی برای مخاطب بهرهبرداری نمودهاند. زبان گزارشها و رویدادهای فوتبال نیز همانگونه خشن است و محکومیت و مورد اعتراض قرار دادن آن نیز به اندازه هر پدیده مشابه دیگر دشوار است. به این معنا گویی مشکل یاد شده به خودی خود، همة مشکل را شکل میدهد.
اگر چه مشکل بینظمی و رفتارهای ناشایست به نحو فزایندهای در میان همة انواع ورزشها رسوخ نموده است، اما در حال حاضر در بیشتر ورزشهای طبقه متوسط مانند تنیس مشکلی وجود ندارد. این بازی فوتبال متعلق به طبقه کارگر است که توجه اکثریت رسانهها را به خود جلب مینماید؛ با توجه به این که نمایش و ارایه این ورزش از طریق رسانهها، مستقیماً و با رعایت دقیق مشاجرات سیاسی مربوط به وضعیت کنونی جامعه انجام میگیرد. ارایه گزارشهایی مبنی بر اوباشگری (119) فوتبال، در دهه 1960 بطور منظم آغاز شد و در همه سالهای دهه 1970 و 1980 یکی از موضوعات اصلی خبری رسانهها بود و یکی از مناسبترین نمونههای آشفتگی ورزشی و پیچیدگی آن با مسایل اجتماعی و اخیراً با مسایل سیاسی در این دوران آشکار گردید.
امروزه بخش ورزشی روزنامههای مورد اقبال عموم، نقشی حیاتی در حفظ جایگاه آنان در بازار فروش نشریات دارد. همانگونه که «هال»(96) متذکر میگردد، روزنامههای عامهپسند(97)، روزنامههایی هستند که به راحتی میتوان آنها را زیر و رو کرد؛ مطالعه آنها را میتوان از هر طرف شروع کرد و حتی تیترهای بزرگتر آنها در قسمت ورزشی، خواننده را به شروع مطالعه ترغیب میکند. ما دریافتیم که هر چه خوانندگان طبقه کارگر یک روزنامه بیشتر باشند (روزنامههای «دیلی استار»(98)، «دِ سان»(99)، «میرور»(100» سهم بیشتری از آن روزنامه به مطالب ورزشی اختصاص داده میشود. فضایی که «دیلی استار» به مطالب ورزشی اختصاص میدهد، 55% بیشتر از فضایی است که «دیلی میل»(101) (بعنوان روزنامهای عامهپسند با کمترین تعداد خواننده از طبقه کارگر)، به این مطالب اختصاص میدهد.
اگر چه روزنامهها شمار نسبتاً زیادی از ورزشهای مختلف را پوشش میدهند، یکی از چشمگیرترین صحنهها، اشباع کاذب فضای موجود درمطبوعات با مطالب مربوط به فوتبال و اسبسواری است، ورزشهایی که بطور سنتی بخش عمدهای از طبقه کارگر از آن لذت میبرند. گاهی اوقات، اسبسواری در مقایسه با فوتبال فضای بیشتری را به خود اختصاص میدهد. اما در مقایسه با رویدادهای مهم ورزشی، اکثریت عظیمی از مردم به فوتبال گرایش دارند. این خطمشی کاملاً روشن است که یک نشریه برای جذب خوانندگان طبقه کارگر، با مطالب مربوط به ورزشهایی پر شود که این طبقه با آن پیوندی نزدیک دارند.
واقعیت این است که ورزش در کسب و کار بعنوان یک «هدف درآمدزا» طبقهبندی میشود تا یک هدف اطلاعرسانی و این واقعیت که انتشار مطالب ورزشی به جای جذب مستقیم خبر یا آگهی، شمارگان نشریه را افزایش میدهد؛ موید این تفسیر است. البته ممکن نیست درصد خوانندگانی که نشریات را بخاطر محتوای ورزشی آن خریداری میکنند، تعیین نمود؛ اما بعنوان مثال میدانیم که بیش از نیمی از مردان و یک سوم از زنان، صفحات ورزشی روزنامههای «سان دی»(102)را مطالعه میکنند.
ظهور ورزش تلویزیونی از دهه 1950 به بعد بیانگر گامی حیاتی در گسترش مخاطبین انبوه برای ورزش بود. ویژگیهایی چون دسترسی آسان، سرعت عمل و اعتبار و اصالت آشکار تلویزیون، این رسانه را رقیب عمدة نشریات عامهپسند نموده است. همانگونه که درصد برنامههای اختصاص یافته به ورزش را میتوان تعیین نمود؛ برآورد تعداد مخاطبین برنامههای ورزشی نیز امکانپذیر است. نزدیک به پایان دهة 1970، برنامههای ورزشی 2/12 درصد از برنامههای شبکه تلویزیونیBBC را به خود اختصاص داده بود. به این ترتیب، برنامههای ورزشی از نظر تعداد ساعات اختصاص یافته به آن در رتبه چهارم بعد از برنامههای مربوط به مسایل جاری، فیلمهای بلند و برنامههای مستند دانشگاه آزاد مکاتبهای و سایر فیلمها قرار داشت، در حالی که رادیو بیبیسی، تنها 45/3 درصد از اوقاتش را به ورزش اختصاص داده بود و به این ترتیب ورزش در میان سایر مقولات در رتبه ششم قرار میگرفت.
در حدود 5/11 درصد از تصاویری کهIndependent Broodcasting Authority) IBA ) بعنوان ورزش تلویزیونی نمایش میدهد، به یکدیگر شبیه هستند.
ورزش از آنچه موارد مذکور به آن اشاره داشتند مهمتر است و از آنجا که سایر مقولات قابل پخش معمولاً نتایج ناهمسانی به دنبال دارند، اغلب برای پخش در بهترین ساعات برنامهریزی میشود. در دهه 1970، برنامههای ورزشیBBC که به نامهایGrandstand وSportsnight معروف بودند مخاطبین زیادی را جذب نمودند که تعداد آنها به ترتیب به 3 میلیون و 7 میلیون نفر رسید و رویدادهای ویژة ورزشی، حتی بیش از این مخاطب جذب نمودند که از جمله باشکوهترین آنها عبارتند از: 10 میلیون نفر برای «مسابقات کشورهای مشترکالمنافع» (Commonwelth Games) و بوکس حرفهای، 13 میلیون نفر یا به عبارتی بیش از نیمی از جمعیت کشور برای فینال جام جهانی.(Worldcup final)
این نمایشها در مقایسه با عامهپسندترین برنامهها در زمینههای دیگر، چه در شبکههای دولتی و چه در شبکههای مستقل، بسیار جذابتر بودند. واضح است که برنامههای ورزشی در مسابقه مقام و رتبه بینBBC وITV سلاحی عظیم است. بیشک تعداد بیشماری از طرفداران ورزش را طبقه کارگر تشکیل میدهند. ورزش، نه تنها مخاطبین زیادی را جذب میکند، بلکه نسبتاً ارزان تمام میشود. اگر چه ممکن است هزینههای اجرای آن بسیار زیاد باشد (هزینههای ماهواره، حقوق قانونی و...). هزینههای بالای هر واحد تولید در هر ساعت برای مقادیر بسیار زیاد، در مقایسه با هزینههای نمایشنامه و تفریحات معمولی معقولتر و مناسبتر است. در این شرایط هزینه یک ساعت نمایشنامه تلویزیونی برابر با 30 ساعت پخش جام جهانی است.
این استدلال که محتوای کارکرد و برونداد رسانهها توسط نیروهای بازار و تجارب و زمینههای اجتماعی کارکنان آن، تعیین شده و اینکه رسانهها در نهایت در خدمت منافع گروههای سلطه هستند، استدلالی بجاست. این که همه گزارشگران، مجریان و مدیران درجه اول ورزشی، چه در رادیو و تلویزیون دولتی و چه در رادیو و تلویزیون خصوصی، از طریق نشریات تجاری پیشرفت کردند، نمیتواند کاملاً بیاهمیت باشد، همچنان که بسیاری از آنها از طریق خودFleet streat جلو رفتند. اما این واقعیت ندارد که ساختار مالکیت و کنترل رسانهها بعنوان یک کل (که در بریتانیا به نحو چشمگیری بر آن تمرکز شده است) در جایی که پخش برنامههای بخش دولتی مورد توجه قرار میگیرد، به مالکان بخش خصوصی و دولتها قدرتی برای عزل و نصب مدیران میدهد. رابطه بین افراد حرفهای ورزشینویس در رسانهها و سایر اعضای جامعه ورزشی که از این طریق زندگی نمیکنند، از نظر ساختاری و فرهنگی، رابطهای نزدیک است. سهم قابل توجهی از روزنامهنگاران و مدیران ورزش از بازیگران پیشین عرصه ورزش یا خود از مدیران، مربیان و ورزشکاران قدیمی هستند. «جیمی هیل»(103) فوتبالیست حرفهای پیشین، دبیر «انجمن فوتبالیستهای حرفهای»(104) و رییس کنونی «باشگاه فوتبال کاونتری سیتی»(105) و نیز مجری ورزشی «بیبی سی» و شمار زیادی از افراد مشابه که شاید کارشان به اندازه وی تماشایی نباشد، مصادیقی از این پدیدهاند.
گزارش و تفسیر ورزشی در رسانهها نیز شبیه نقد هنر در رسانهها، به ادغام و یکی شدن با جامعهای که گزارش و تفسیر در آن ارایه میشود، گرایشی مثبت دارد. همچنین با توجه به موفقیت آشکاری که ورزش رسانهای در میان مخاطبین طبقه کارگر کسب نموده است، شاید این نکته حایز اهمیت باشد که روزنامهنگاری فوتبال و چه بسا روزنامهنگاری در سایر رشتههای ورزشی در مقایسه با سایر زمینههای روزنامهنگاری اعضای جدید بیشتری را از یک پیش زمینه طبقه کارگری جذب مینماید. این روزنامهنگاران بعنوان یک گروه در میان همکارانشان از جایگاهی پایین برخوردارند. در واقع روزنامهنگاران ورزشی و گزارشگران رویدادهای جنایی پایینترین حقوق را در میان روزنامهنگاران دریافت میکنند. همچنین این واقعیت که روزنامهنگاران ورزشی در مقایسه با سایر روزنامهنگاران به فرهنگ طبقه کارگر نزدیکترند، واقعیتی است که آنها را در «تعامل بهتر با این فرهنگ» و «القای تأثیر آن در کارشان» توانمند میسازد. به شیوهای که با سبکهای آشنای تأثیرگذاری و ساختارهای ادراک، گزارشها و تفسیرهای مورد نظر را قابل فهمتر و دلخواهتر به مخاطبین طبقه کارگر منتقل میکنند.
یک دیدگاه بر محدودیتهای ساختاری و فرهنگی بیرونی (محیطی)و تأثیر آن بر رسانهها تأکید مینماید. براساس این دیدگاه و با توجه به تحلیل محتوای انجام شده از اخبار و قضایای جاری، محدودیتهای یاد شده بعنوان یک تصحیح کننده موثر با مشکل رسانهها و قدرت مطلقه برخورد میکند. همانگونه که «گولدینگ» و «مارداک»(106) متذکر میگردند: فشارهای بنیادین وارده شده بر ساخت و ترکیب آنچه که در نهایت به مخاطبان ارایه میشود را نمیتوان به سادگی و بدون توجه به محتوای آن دریافت. اما از طرف دیگر، هیچ یک از ویژگیهای یاد شده خصیصهای نیست که ورزش رسانهای را به محیط اقتصادی و سیاسی و زمینه اجتماعی کارکنان آن تنزل دهد. برای برخورد با این موضوع فینفسه باید از ویژگی خود رسانهها بعنوان نهادهایی که قادرند ورزش رسانهای را به نحوی موفقیتآمیز با مخاطبین انبوه درگیر نمایند، چشمپوشی نمود. ورزش رسانهای را نیز مانند همه محصولات فرهنگی میتوان با توجه به ویژگی خاص نهادهای فنآوری مورد استفاده در آن و بالاتر از همه فرهنگ اختصاص یافته به افراد حرفهای فعال در آن، توجیه و تبیین نمود. جنبه دیگری که در ادامه میخواهیم بطور خاص بر آن تمرکز کنیم، ارزشهای خبری ورزش رسانهای است. افراد حرفهای رسانهها ادعا میکنند که به گونهای بیطرفانه و واقعگرا گزارش میکنند یا آنچه حقیقتاً روی داده است را صرفاً به مخاطب «انتقال میدهند». اما این اعتقاد طبیعتگرای معرفتشناختی، از آزمون «نحوه برخورد رسانهها با ورزش»، سربلند بیرون نمیآید. در مقابل، اکنون در جامعهشناسی رسانهها این امری عادی است که اخبار با توجه به ارزشهای مخبران حرفهای و نیز مشاهدات و تجارب روزمره آنان شکل میگیرند.
رویدادهای ورزشی هنگامی که در رسانهها ارایه میشوند، دستخوش تغییر میگردند. لذا آنچه بر صفحه تلویزیون ظاهر میشود، از رادیو شنیده میشود یا انتشار مییابد، همان چیزی نیست که ناظران یا ایفاگران رویداد، شاهد آن بودهاند. ورزش رسانهای، جهان را همان گونه که هست ارایه نمیکند، بلکه جهان را با توجه به چارچوب ادراکی و استنباطی خود و به شیوهای از پیش تعیین شده به نمایش میگذارد. بنابراین رویدادها را به صورت رویدادهای رسانهای با ویژگیهای خاص ارایه میکند. روزنامهنگاران ورزشی و کارکنان تصحیح و انتشار برحسب «ذخیره دانش» در اختیار خود اطلاعاتی از دنیای ورزش انتخاب نموده، آنها را درجهبندی، طبقهبندی و دستکاری میکنند و این دستکاری به اندازه رویدادهایی که اخبار ورزشی را ایجاد کردهاند، در شکلگیری اخبار مؤثرند. رموز یک چارچوب تفسیری در جریان ارتباط با مخاطبان آشکار میگردد. این فرآیند با توجه به موضوعات انتخاب شده، زبان، تجسم بصری(107) و سبکشناسی ارایه و اجرا که در مخاطبین انگیزهای برای تفسیر جهان به وجود میآورد، صورت میگیرد. انگیزهای برای تفسیر گزارشهایی که به روشهای برتر به وی ارایه شدهاند. مثل وقتی که خوانندگان، شنوندگان و تماشاگران ورزشی در رسانهها، بطور همزمان، آموزشها و قواعدی را برای نحوه خواندن، شنیدن و دیدن کلام، دریافت میکنند. این چارچوب استنباطی برای اجرای موفقیتآمیز باید به فرهنگ اکثریت مخاطبان مرتبط باشد.
برای انتقال ورزش از یک منظر رسانهای نه تنها باید بر ارزشهای حرفهای تمرکز کرد که این ارزشها خود دانش، ارزشها و انتظارات مخاطبان را تحت تأثیر قرار میدهد، بلکه به همان اندازه نیز باید بر وجوه اشتراک جامعه ورزشی تاکید نمود. این واقعیت که ورزش به واقع دستخوش تغییر شده است تا راحتتر در چنگ پوشش خبری رسانهها قرار گیرد، نمایانگر آن است که ورزش رسانهای به جای آنکه موضوع مورد گزارش را همانگونه که هست ارایه دهد، در آن مداخله میکند. به هر حال فرآیند ایجاد و شکلگیری ورزش در رسانهها که در این مبحث به تحلیل آن میپردازیم، موضوع دیگری است.
در سادهترین سطح، آنچه برای گزارشگری و تفسیر انتخاب میشود، اغلب تابع نحوه توزیع منابع گردآوری اطلاعات است. این منابع به دلایل اقتصادی بیشتر مایلند در زمینههایی متمرکز شوند که حرفهایها قبلاً از آن بعنوان «اخبار شایسته» یا «اخبار با ارزش» یاد نمودهاند. بنابراین، جمعآوری اخبار ورزشی به یک پیشبینی خود واقعیتپذیر یا خودرضایت بخش(108) گرایش مییابد به نحوی که افراد با تکیه بر پیشگویی خود اخبار را کامل میکنند. ما اخبار ورزشی زیادی دربارة ملتهای طراز اول دریافت میکنیم و افراد حرفهای رسانهها با دیدن آشفتگیها و نتایج غیرمنتظره همواره شگفتزده میشوند؛ بویژه هنگامی که افرادی گمنام از کشورهای جهان سوم بر کشورهای طراز اول جهان غلبه میکنند. شاید در بسیاری از موارد، این شگفتی به این دلیل به وجود آمده است که آنها شکست خوردهاند تا زودتر مورد توجه قرار گیرند.
ورزش رسانهای با قبول قواعد طبیعی دنیای اجتماعی، دیدگاه برگزیدهای از این جهان ارایه میدهد. این به واسطه آن است که ورزش، آشکارا فیزیکی و مرتبط با پیکر آدمی است، از طریق قوانین طبیعی اداره میشود و بدون توجه به اینکه فکر یا احساس بیننده درباره آن چیست، عمل میکند. چنانکه میتوان ادعا نمود که ورزش رابطهای با سیاست یا جامعه ندارد و اینکه در واقع میتوان رموز ارزشها را در گزارشهای ورزشی آشکار نمود. به هر حال ورزش نیز به اندازه سایر فعالیتهای آدمی طبیعی است، اما به گونهای اجتماعی ساختار یافته است. روش اصلی که ورزش و نظم اجتماعی از طریق آن قواعد ورزش رسانهای را پذیرفتهاند، این فرض است که ورزش یک واقعیت مجزا ایجاد میکند. این واقعیت مجزای ورزشی از طریق تجربة روزمرة تفکیک ورزش از سایر اخبار و منحصر نمودن آن به یک بخش مجزا آشکار شده است. بخشهای ورزشی روزنامهها، برنامههای ورزشی و اخبار ورزشی از آن جملهاند. وضعیتهایی که ورزش از جایگاه خاص خود بعنوان یک واقعیت مجزا دور میشود، نسبتاً نادرند. این شرایط هنگامی رخ میدهد که تعریف مجدد ارایه شده از ورزش، آن را خارج از این واقعیت مجزا قرار میدهد و این تعریف مجدد را میتوان از زاویهای خاص تعریف نمود. در تجزیه و تحلیل، از اخبار یک هفته روزنامههای عمومی از میان چند صد گزارش و خبر ورزشی، تنها در چهارده مورد، یک رویداد ورزشی در جایی خارج از بخش ورزشی روزنامه ارایه شده بود و از میان موارد فوق، تنها در دو مورد ورزش محور اصلی مطالب ارایه شده بود. نیمی از این مطالب نیز به مسایل جنسی، سیاستها و جرایم میپرداخت و سایر موارد در گروه موضوعات «عجیب و خیالی» و «مباحث شخصیتی» قرار میگرفت. تنها یکی از چهارده مورد فوق توانست به صفحة اول روزنامه راه یابد و همانطور که قابل پیشبینی بود این خبر مربوط میشد به زن متأهلی که به دلیل آشکار شدن ارتباطش با یک فوتبالیست بینالمللی انگلیسی، اقدام به خودکشی کرده بود. در همین هفته هیچ یک از رویدادهای ورزشی برخوردار از جایگاه بینالمللی موفق نشدند به صفحه نخست روزنامهها راهیابند. اگر چه در همین مدت سه رویداد که از لحاظ نظری واجد شرایط راهیابی به صفحه نخست بودند رخ داده بود:مسابقه قهرمانی بوکس جهانی(109)، جام «وایتمن و ویلز(110») و فوتبال «راگبی آل بلکس»(111).
متداولترین شیوهای که ورزش از طریق آن گزینههای رقیب را کنار مینهد و به صفحه نخست نشریه راه مییابد یا بعنوان برجستهترین اخبار رادیویی و تلویزیونی ارایه میشود، زمانی است که جشن پیروزی بریتانیا در یک رویداد بینالمللی برگزار میشود. مثلاً در جریان المپیک مسکو در سال 1980 هنگامی که شانس پیروزی ورزشکاران در معرض خطر قرار گرفت و نیز هنگامی که بریتانیا مدالها را از آنِ خود کرد، رویدادهای ورزشی مجال آن را یافتند که در صفحه نخست روزنامهها قرار گیرند. در موارد دیگر نیز هنگامی که رویدادهای ورزشی به مسایلی کشیده میشوند که قبلاً نیروهای سیاسی بر آن تمرکز داشتهاند، مانند آفریقای جنوبی و تحریم المپیک مسکو یا خشونت در فوتبال و قانون و نظم عمومی، این رویدادها در میان اخبار برجسته و حایز اهمیت جای میگیرند. تمایز نهادین ورزش از سایر واقعیتها در رسانهها تفکری را در ذهن ما رمزگشایی مینماید که همه با آن آشنا هستیم. این که با طرح پرسشی دربارة رابطه بین ورزش و قدرت به این نتیجه برسیم که ورزش را با سیاست سر وکاری نیست. همانگونه که خواهیم دید رسانههای ورزشی در سایه قانون «هیچ سیاستی در ورزش وجود ندارد»؛ میتوانند کار ایدیولوژیکی بیشتری انجام دهند.
این ادعا که رسانهها صرفاً به بازتولید واقعیتها میپردازند در ارتباط با تلویزیون فوقالعاده متقاعد کنندهتر به نظر میرسد. به این معنا که این رسانه در واقع رویدادها را همانگونه که حقیقتاً رخ دادهاند به نمایش میگذارد. اما حتی در این مورد نیز تکنولوژی پخش تلویزیونی و تجارب انتخاب حرفهایها، ورزش را به نحوی متفاوت از آنچه بیننده مشاهده نموده است، ارایه میکند. مثلاً هنگام پخش تلویزیونی فوتبال، جایگاه دوربین اصلی در یک قسمت، در یک طرف زمین یا در جایگاه تماشاچی، دیدگاه خاصی را از بازی ارایه میدهد که از دیدگاه دوربینی که در پشت دروازه قرار گرفته کاملاً متفاوت است. زاویه نخست به دیدگاه بیننده طبقه متوسط نزدیکتر است؛ با دوربینهایی که در جایگاهی بیطرفانه نصب شدهاند، دیدگاهی برابر از هر دو تیم ارایه میدهند و مفسرینی دارند که از هیچ یک از تیمها حمایت نمیکنند. در حالی که زاویه دید دوم بر حامیان طبقه کارگر منطبق است؛ کسانی که بطور سنتی و در همه شرایط آب و هوایی بر روی سکوها به پشتیبانی تیم خود ایستادهاند و به شیوهای کاملاً متعصبانه از آن حمایت میکنند. کیفیت تصویری نسبتاً ضعیف تلویزیونی به معنای آن است که دوربین در پرتابهای بلند حداکثر میتواند یک هشتم از مسافت پرتاب را نمایش دهد. ضمن اینکه در این وضعیت بازیگران به هیچ وجه قابل تشخیص نمیباشند. به نظر میرسد حرفهایهای این رشته در انگلیس، هنگام مواجهه با این محدودیت فنآوری، در مقایسه با همسایگان خود، مثلاً در آلمان غربی، ترجیح میدهند به تکرار متناوب پرتابهای بلند با «نماهای نزدیک»(112) از تک تک بازیکنان یا گروههای کوچکی از بازیکنان بپردازند. براساس محاسبات انجام شده در بازیهای فوتبال نمایش داده شده در تلویزیون بریتانیا، نرخ زمان صرف شده برای نمایش نماهای نزدیک از این نوع در مقایسه با زمان صرف شده برای نمایش پرتابهای بلند به مراتب بیشتر است.
به این ترتیب، توجه بیننده به دور شدن از استراتژی تیم و نزدیک شدن به جنبههای فردیتر بازی گرایش مییابد. سهم بیشتری از بازی که در زاویه دید دوربین قرار نمیگیرد نیز باید بوسیله گزارشگر برای مخاطب پر شود و این به گزارشگر آزادی عمل بیشتری میدهد تا بازی را تفسیر کند. به علاوه، گزارشگر آنچه را در زاویه دید دوربین قرار دارد نیز تفسیر میکند (مثلاً با بیان این جمله که «گل خوبی بود»). در مقابل، مشاهدات بیننده تلویزیونی در مقایسه با مشاهدات بیننده مستقیم رویداد، از طرق زیر دچار وقفه میشود: تکرار صحنه که نوعاً با نزدیک شدن به بازیگر فعالی همراه است که بعنوان مهرهای کلیدی و برجسته از آن یاد شده است؛ لحظات سرگرم کننده، سد ایجاد کردن در مقابل حریف و درگیر شدن با حریف، گل، شوت، نجات یافتن از دست حریف و لحظات نیل به موفقیت یا شکست، با برداشتهای سطحی فردی و بزرگنمایی ژستهای بازیکنان. بویژه این روزها متوسط بینندگان، شاهد نمایش فوقالعاده خلاصه و اصلاح شدهای از صحنههای جذاب و ترکیب چندگانهای از واقعیتها میباشند. یک برنامه کوتاه شده با صحنههایی مملو از تحرک که به سرعت به بینندگان تزریق میشود؛ صحنههایی که بخشهای کسل کننده و طولانی آن حذف شدهاند. در اینجا نکته حایز اهمیت آن است که تلویزیون انگلستان در میان انواع پوشش خبری به سادگی برنامههای سرگرم کننده را در اولویت قرار میدهد. مثلاً بی بی سی آشکارا اذعان میدارد که نمایش آهسته فیلم به جهت منافع ناشی از تماشای مادران و دختران انجام میشود که در مقایسه با صاحبنظران به اینگونه صحنهها بیشتر علاقه نشان میدهند. تجربة تهیه کنندگان تلویزیونی بر ضرورت تحرک و سرعت در فیلم با هدف همراهی مخاطب با برنامه تأکید مینماید. موافقت مطبوعات بریتانیا با تجارب یاد شده، شواهد دیگری مبنی بر خصایص منحصر به فرد فرهنگی آنان ارایه میکند. تلویزیون آلمان غربی در جام جهانی سال 1974 برای ارایه یک پوشش خبری بیطرفانهتر از پخش صحنههایی با نمای نزدیک پرهیز میکرد و بر بازی گروهی بازیکنان و شوتهای بلند تمرکز مینمود. این پوشش خبری از سوی ورزشینویسانی مانند «برایان گلانویل»(113) نویسنده «ساندی تایمز»(114)و «دِرِک دوگان»(115) با عنوان «فقدان مهارتهای حرفهای» ارایه کنندگان این برنامه مورد انتقاد قرار گرفت.
دلیل محکمتری که نشان میدهد رسانهها صرفاً به گزارش یا نمایش رویدادها همانگونه که رخ دادهاند نمیپردازند، از این حقیقت آشکار میگردد که میزان قابل توجهی از کار آنان از قبل انجام شده است. اقداماتی که مخاطبین را برای چگونه دیدن و چگونه تفسیر کردن آماده میکند و از این طریق به رویداد جان میبخشد. بعنوان نمونه، تلویزیون و رادیوی تایمز و تلویزیون مجله تایمز در جام جهانی 1974 با جریان سازیهای بیشمار خود و با معرفی زود هنگام چندین ستاره بعنوان نمایندگان سبکهای بازی ویژگیهای ملی کشورشان به تبلیغ بازیها پرداختند. صحنههای باز برنامههای ورزشی تلویزیون بلافاصله قبل از نمایش رویداد، چشم انداز خاصی را ارایه مینماید. صحنههای زنده توجه بیننده را به جنبهها و موضوعهای از پیش تعیین شده سوق میدهد، مثلاً نشان دادن نماد نوازندگان سازهای مخصوص اسکاتلندی در آغاز پوشش خبری جام جهانی 1978 در آرژانتین، شهرت ملی این کشور را در مقایسه با سایر کشورها در این رقابت مخابره مینمود. تدوین صحنههای اضافی پویا و پرتحرک و ترکیب و همراهی آن با مسابقات ورزشی در آغاز برنامه تلویزیونی شبکه «بی بی سی» ما را برای یک گزارش بیوقفه و هیجانانگیز آماده میکند. استفاده از فضای آهنگین و پخش آرم و آهنگ مخصوص برنامههای رادیویی و تلویزیونی (آهنگهای شبه نظامی همراه با نشانههای قومی و نژادی) با اشاراتی ضمنی برسرگرمی، هیجان و دیدار از مکانهایی غریب و بیگانه همراه میشود.
از سوی دیگر، بیطرفی و عینیتگرایی با استفاده از تحلیل عملکردهای کارشناسان اعزامی نیز مخابره میشود. دستیابی ساختار یافته، یک جنبة بنیادی سازمان رسانهها است و استفاده از کارشناسان اعزامی در پخش رادیویی و تلویزیونی در حال حاضر ابزاری کهنه و قدیمی است. ابزاری که ابتدا در برنامههای امور جاری و اخبار شبکه «بی بی سی» توسعه یافت. هدف از این اقدام، ارایه راهحلی برای استقرار عینیتگرایی و دستیابی به موازنه در مسایل بحثانگیز سیاسی بود.
همانگونه که رادیو و تلویزیون برای اثبات عینیت و بیطرفی از اعزام کارشناسان استفاده میکند، در مطبوعات نیز از نقل قولهای مربوط به افراد خاص و همکاری نویسندگانی با عنوان شخصیتهای ورزشی استفاده میشود. اظهار عقیده کارشناسان در بیان عینیت، رفتارهای واقعی و ایدههای اندیشمندانه، کارکردهایی است که به منظور تفویض اختیار به مفسرین برگزیده مورد استفاده قرار میگیرد. کارشناسان بعنوان نخستین تبیینکنندگان واقعیت در رسانهها محسوب میشوند. اما کسانی که بعنوان کارشناس معرفی میشوند، از میان کارشناسان موجود انتخاب شدهاند و اینکه گزارشگران، ارایه کنندگان و سایر هماهنگ کنندگان برنامه چه نوع پرسشهایی را برای آنان مطرح میکنند، در تعریف و تبیین واقعیت حایز اهمیت بسیار است. کارشناسان به رسمیت شناخته شده، از سوی افراد حرفهای انتخاب شدهاند. آنها تقریباً همیشه از میان ورزشکاران قبلی یا دستاندرکاران باتجربه ورزش یا مربیان و مسؤولان رسمی برگزیده شدهاند. اما این افراد ضرورتاً بهترین کارشناسان و صاحبنظران این عرصه نمیباشند. شرط دیگر آن است که آنها باید از میان افراد سرشناس یا ستارههایی با شخصیتها یا ویژگیهای جذاب و سرگرم کننده انتخاب شوند. کسانی که در تلویزیون، خوب درخشیدهاند. یک فوتبالیست میگوید چهرههای کمتر شناخته شده و نسبتاً ناموفق هرگز نمیتوانند بعنوان کارشناسان خبره ظاهر شوند. این افراد باید نخبگانی شناخته شده باشند، چرا که آنچه به خوبی مورد توجه قرار میگیرد تنها آنچه گفته میشود نیست، بلکه گویندة سخن نیز مهم است. انتخاب و تبیین مسایل در هنگام تجزیه و تحلیل هر رویداد، ضرورتاً مبتنی بر چارچوبی از ارزشها است و لذا در پس آنچه به مخاطب ارایه میشود همواره رأی و نظری نهفته که منعکس کنندة ارزشهای افراد حرفهای و مشاوران رسانههاست. عملکردها بر این مبنا ارزیابی میشوند، موفقیتها یا شکستها براین اساس ثبت میشوند و تحسینها یا سرزنشها با توجه به این مبانی بیان میشوند. بر همین اساس، ستارهها معرفی میشوند، سطح سرگرم کننده بودن برنامه تعیین میشود و معلوم میشود که آیا قوانین مورد حمایت قرار گرفتهاند و به درستی اجرا شدهاند و آیا کشورها و نمایندگان آنان با اجماع و توافق کلیشهای آنان هماهنگ بودهاند. بنابراین، زاویهای که از آن منظر به ورزش مینگرند نه تنها بعنوان نمونه، مدل و معیار قضاوت مهارت فنی مورد استفاده قرار میگیرد، بلکه ارزشهای اخلاقی را نیز تجویز مینماید و روابط اجتماعی را به نحوی بایدی تفسیر میکند. حال میخواهیم بر جنبههایی از مباحث ورزش در رسانهها و تجارب روزمرهای در این زمینه تمرکز نماییم که در این عرصه از بیشترین اهمیت برخوردارند. جنبههایی که فرآیندهای کلیدی شکلگیری و تحقق سلطه را به دقت آشکار مینمایند. ما میخواهیم دریابیم چگونه نظم و کنترل، فردگرایی رقابتجویانه و خصوصیگرایی، جنس و جنسیت، برتری ملت و قومیتگرایی توأم با نژادپرستی در ورزشهای رسانهای شکل گرفتهاند. پیش از آن باید آشکار شود که نحوة شکلگیری خود ورزشهای رسانهای متفاوت از یکدیگر است و برای آشکار نمودن این تفاوتها کارهای بیشتری باید انجام داد. ما ادعا نمیکنیم که ورزشهای رسانهای درونداد واحد و یکسانی به شبکه قدرت وارد مینمایند، بلکه آنچه ما در اینجا ادعای آن را داریم این است که ورزشهای رسانهای دروندادی حایز اهمیت را به شیوههایی قابل تشخیص و معین ایجاد مینمایند.
ورزش رسانهای، اغلب مانند کتاب راهنمایی از معرفت و خرد و قراردادی به منظور ایجاد نظم و کنترل اجتماعی به شمار میآید. مدیریت مؤسسات کارآمد و شایسته نیز اصولی مانند اهمیت کار، وظیفه و اجبار، تصحیح طرز تلقیها نسبت به اختیار، اداره یا مشاجره و جدال، که رفتار مدنی و معقول و قانون و نظم را در مفهوم عمومی جامعه بنیان مینهند، تبلیغ میکنند. اما ورزش رسانهای، ایدیولوژی نظم و کنترل را رمزگشایی میکند و نشان میدهد که چگونه این ایدیولوژی شرکت کنندگان در رویدادهای ورزشی را هدایت میکند.
ارزشهای خبری اصلی که نظم و کنترل را بعنوان یک موضوع ساختار میبخشند، براین تفکر بنا یافتهاند که اخبار را باید درون چارچوبی آشنا قرار داد تا برای مخاطب قابل فهم باشند. اینکه ورزش باید به نحوی چشمگیر، مهیج و مملو از هیجان نمایش داده شود، اینکه ورزش درباره رقابت ساختار یافته و راهحل منظم تعارض است و اینکه جنبههای غیرقابل پیشبینی، انحرافی، نادر و خشونتزا را نیز میتوان در روزنامه چاپ نمود. چرا که موارد فوق در واقع مانعی در برابر تغییرات منفی به شمار میآیند. بنابراین، تجارب موجود توجه ما را به این نکته سوق میدهد که آیا شرکت کنندگان در مسابقات به شیوهای تجویزی و بایدی عمل میکنند؟
افراد حرفهای ورزش در رسانهها به مقررات و رویههایی میپردازند که رفتار شرکتکنندگان را به گونهای نهادی یا مقدس کنترل میکنند. بنابراین، از شرکت کنندگان انتظار میرود که به این قوانین پایبند باشند و از آن مهمتر این که از آنها انتظار میرود تسلیم بیچون و چرای تصمیماتی باشند که بوسیله همین افراد حرفهای اتخاذ میشود. بوسیله کسانی که بر این جریانها کنترل دارند، فرد نباید راجع به مسؤولیت این افراد بحث کند. او باید بازی را دنبال کند و انجام وظیفه آنان را به خودشان واگذار کند. وقتی که قوانین نقض میشوند انتظار میرود گروههای مجرم بعنوان یک واقعیت اجتنابناپذیر، توسط مسؤولان تنبیه شوند، مگر اینکه مسؤولان یاد شده از کشوری دیگر باشند که در اینصورت نیز مقررات را به گونهای بیطرفانه اجرا میکنند. وقتی که مقررات بطور مداوم نقض میشوند، وضعیت بغرنجی به وجود میآید که تهدید و چالشی برای اقتدار و قانون است، در اینصورت باید قاطعانه برخورد نمود و بار دیگر شرایط را تحت کنترل درآورد. نمونههایی از نقض قوانین و مقابله با نمادهای قدرت در هیجانانگیزترین لحظات در ورزش رسانهها بطور مکرر آشکار شده است. همین چارچوب است که تجارب روزمرة رسانهها برای تمرکز بر مسایل را تعیین میکند. تمرکز بر اینکه آنچه روی داده در محدوده قانون بوده است یا خیر؟ توپ وارد دروازه شد یا نه؟ آیا بازیکن ما روی بازیکن حریف خطا کرد؟ بین مسؤولان رسمی و دیگران اختلاف نظری به وجود آمده است؟ و... و مهمتر از آن اینکه آیا تصمیمات مسؤولان صحیح بوده است و آیا عدالت و انصاف رعایت شده است؟ در اینجا فنآوری تلویزیونی با تکیه بر ابزار نمایش مجدد حرکت آهسته، حامی ادعای بسیار قوی لغزشناپذیر است. ابزاری که امروزه بعنوان معیاری برای تجزیه و تحلیل تصمیمات مورد استفاده قرار میگیرد و افراد حرفهای رسانهها و کارشناسان اعزامی بخش قابل توجهی از اوقات خود را صرف بحث راجع به تصحیح این تصمیمات میکنند. بطور کلی، حس میهنپرستی افراطی به آرامی در گزارشهای این افراد نفوذ میکند؛ قدرت مسؤولان رسمی مورد حمایت رسانهها قرار میگیرد و اشتباهات این مسؤولان بجز برخی موارد استثنایی با فهمی دلسوزانه مواجه میشود. مگر مواردی که برگزارکنندگان و مسؤولان مسابقات از کشورهای دیگر باشند. در واقع مسؤولان رسمی بارها و بارها بخاطر نشان ندادن قدرت خود در جریان رویدادها از سوی رسانهها مورد انتقاد قرار گرفتهاند. قانونشکنیها و نحوه برخورد با آنها را میتوان با تکیه بر منطق تعیین نمود؛ مواردی مانند مشاجرات بین بازیکنان و مسؤولان، حوادث و رویدادهایی که بین شرکتکنندگان اتفاق میافتد و بویژه قانونشکنی همراه با خشونت برگزیده میشوند و توسط رسانهها با برجستگی بیشتری نشان داده میشوند، زیرا موارد مذکور نه تنها هیجانانگیز و چشمگیرند، بلکه موقعیتهای مناسبی برای نشان دادن راهحلهای صحیح تعارضات محسوب میشوند و این اطمینان مجددی است مبنی بر اینکه مقررات قانونی حاکم است نه هرج و مرج و بینظمی. رویدادهای مقابله و رویارویی، شوتهای بازیکنان، برخوردهای مستقیم بازیکنان و مسؤولان، خطاها، عصبانیتها و بدخلقیها و...، همه در یک ردیف قرار میگیرند. در عین حال، رویه استاندارد آن است که چنین رفتارهایی بعنوان رفتارهای «بچگانه»، «غیرورزشی»، «خشونت نابجا» و...، مردود و نامطلوب به شمار آیند. رویههای موجود این مفهوم را القا میکنند که عدالت و انصاف نخست باید دیده شوند تا به مرحله عمل در آیند. بنابراین، آداب و روشهای تنبیه در این ساخت از جایگاه ویژهای برخوردارند: به بازیکنان کارت (اخطار) نشان داده میشود؛ عموماً مسؤولان رسمی و داوران به افراد هشدار میدهند؛ آنها را از صحنه بازی اخراج میکنند و بازیکنان را مورد بازخواست قرار میدهند. تنبیههای عبرتانگیزی برای توجه دقیقتر افراد در نظر گرفته شده است و بطور کلی در حال حاضر، بازی خشن، نامنظم و پر جرو بحث بعنوان یک «نمونه بد و ناشایست» مورد سرزنش قرار میگیرد و تنبیههای متعدد و کنترلهای جدیتری بر این بازیها اعمال میشود.
یک ابزار عمومی به کار گرفته شده برای کسب نتایج اخلاقی، آن است که عاملان را با اصطلاحات کلیشهای مانند قهرمانان یا آدمهای پست، نمایش دهند. در نظر گرفتن جایگاه قهرمانی، جذابیت و هیجان بیشتری برای شرکت کنندگان ایجاد میکند. جایگاهی که براساس قواعدی خاص تعیین میشود. این قهرمانان، شخصیتهایی هستند که بیشتر برای تحسین و تمجید انتخاب شدهاند. در حقیقت هنگامی که رسانهها میان ورزشکاران مرد و زن جوایزی اهدا میکنند، یکی از معیارهای اصلی انتخاب آنها آن است که فرد، نمونه و الگویی برای دیگران باشد. از سوی دیگر، شورشیان و افراد ناهماهنگ با اجتماع، مایلند الگو و قالبی از افراد پست و شرور باشند. نمونههایی از این شخصیتهای کلیشهای را در برخورد رسانهها با افراد میتوان دید. افرادی شبیه «جورج بست»(116)، «ایلای ناستیس»(117) و «جان مک انرو»(118)که در معرض جریانی از تبلیغات مخالف و انتقاد، به بینظمی، عیاشی، نامردی و... متهم شدهاند. اما ورزشهای رسانهای در تحریف خود از افراد شرور بار دیگر به نحوی خود را با فرهنگ طبقه کارگر سازگار مینمایند، به نحوی که بطور سنتی صبر و حوصله خاصی از خود نشان میدهند و حتی به نحوی پوشیده و مخفی از این انحراف آنان حمایت میکنند. اشتباه شماری از رسانهها آن است که اغلب به تحسین مخفیانه و پنهانی افراد شرور و قانونشکن میپردازند. کسانی که با قانون مقابله میکنند و بر آن طعنه میزنند. اما این شکل نسبتاً مطمئنی از سازگاری است که معمولاً حمایت از قانون را تنزل میدهد. این رویة معمول رسانهها بویژه نشریات عمومی بوده است که در عین حمایت از قدرتهای حاکم، از جذابیتهای رفتارهای انحرافی برای مخاطب بهرهبرداری نمودهاند. زبان گزارشها و رویدادهای فوتبال نیز همانگونه خشن است و محکومیت و مورد اعتراض قرار دادن آن نیز به اندازه هر پدیده مشابه دیگر دشوار است. به این معنا گویی مشکل یاد شده به خودی خود، همة مشکل را شکل میدهد.
اگر چه مشکل بینظمی و رفتارهای ناشایست به نحو فزایندهای در میان همة انواع ورزشها رسوخ نموده است، اما در حال حاضر در بیشتر ورزشهای طبقه متوسط مانند تنیس مشکلی وجود ندارد. این بازی فوتبال متعلق به طبقه کارگر است که توجه اکثریت رسانهها را به خود جلب مینماید؛ با توجه به این که نمایش و ارایه این ورزش از طریق رسانهها، مستقیماً و با رعایت دقیق مشاجرات سیاسی مربوط به وضعیت کنونی جامعه انجام میگیرد. ارایه گزارشهایی مبنی بر اوباشگری (119) فوتبال، در دهه 1960 بطور منظم آغاز شد و در همه سالهای دهه 1970 و 1980 یکی از موضوعات اصلی خبری رسانهها بود و یکی از مناسبترین نمونههای آشفتگی ورزشی و پیچیدگی آن با مسایل اجتماعی و اخیراً با مسایل سیاسی در این دوران آشکار گردید.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}